خـدایـا مـرا از خـودم مـگـیـر...

(ویس19) خدایا چشمان مرا از من مگیر، که پدرم هرگز چشم های من نخواهد شد...

و پاهای مرا از من مگیر، که برادرم هرگز مرا راه نخواهد برد... (متن:اریحا|تابستان 98)

کنـار آب، تشنـه شهیـد شـدن...

(ویس18) نمی دانی کنار آب، تشنه شهید شدن چه حالی می دهد... (متن:کتاب مشهد خیّن|تابستان 96)

قـرارِ بـی قـراری...

(ویس17) هیچ معلوم نیست دوباره پاییز باشد، دوباره تو باشی، دوباره قرار دلت به «بارانی» بی قرار شود... (متن: وبلاگ نجوای بی پروا|زمستان 98)

باز پاییز...

(ویس16) باز پاییز؛ پادشاه فصل ها... کاش می دانست چقدر دلتنگش شده بودم، او می آید و باز دلم می گیرد، باز لذت لرزیدن تا صبح روی بام شهر، آن هم وقتی همه خوابند، باز اختلاط اشک و باران... (متن: اریحا|پاییز 96)

تنها روزنه ی امید...

(ویس15) خداوند تنها روزنه ی امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود. تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد. با پای شکسته هم می توان سراغش رفت. تنها کسی است که وقتی همه رفتند، می ماند. وقتی همه پشت کردند، آغوش می گشاید... (متن: لاادری|ویس قدیمی)

۱ ۲ ۳ . . . ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱
המעצב: ארפאן כל הזכויות שמורות ליריחו