رعنای من...

(ویس8) رعنای من، قربان چارقد گل گلی ات بشوم... (متن: فاطمه حسینی | وبلاگ آسمان ارغوانی | ضبط: زمستان 98)

چشم هایش...

(ویس7) دیر زمانی است که خود را در سکوت چشمانی پر هیاهو گم ‌کرده‌ام. به غوغای هر چشمی که می‌رسم، پنهانی، به جاده‌ی بی انتهایش سرکی می‌کشم، زیر و رویش می‌کنم که شاید اثری از خود گمگشته‌ام بیابم. اما دست از پا درازتر برمی‌گردم... (متن:سمیرا شیری|وبلاگ دارالمجانین|زمستان 98)

آن کوچه...

(ویس3) دیروز در آن کوچه ی خلوت آشنا گذر کردم. همان کوچه که با خرابه ای شروع شده است و سال ها همان جا مانده. همه چیز همیشگی بود. (متن: فاطمه حسینی | وبلاگ آسمان ارغوانی | زمستان 98)

درباره من...

(ویس1) من نه شاعرم، نه ترانه سرا، نه گوینده و نه هیچ اصطلاح دیگری که دارای تعریف معینی باشد. من یک انسان هستم که از انسانیتش معلق شده و با تکلیفی نامشخص به انتظار هیچ نشسته و از این همه فقط نوشتن و خواندن و گوش دادن به متن های بر آمده از دلش، آرامش می کند. (متن: اریحا | زمستان 98)

«اریحا» نام مستعارم است. نمی دانم این ویس و پادکست ها به چه دردی می خورند، و شاید تو دوست نداشته باشی، اما من با این ویس ها زندگی می کنم...
* عکس: ساحل بابلسر (پشت دانشگاه)، آبان 97
۱ ۲
המעצב: ארפאן כל הזכויות שמורות ליריחו