(ویس19) خدایا چشمان مرا از من مگیر، که پدرم هرگز چشم های من نخواهد شد...
و پاهای مرا از من مگیر، که برادرم هرگز مرا راه نخواهد برد... (متن:اریحا|تابستان 98)
- در آستان او
- حرفـ دلـ
- ۲۳۷
My Voices
(ویس19) خدایا چشمان مرا از من مگیر، که پدرم هرگز چشم های من نخواهد شد...
و پاهای مرا از من مگیر، که برادرم هرگز مرا راه نخواهد برد... (متن:اریحا|تابستان 98)
(ویس16) باز پاییز؛ پادشاه فصل ها... کاش می دانست چقدر دلتنگش شده بودم، او می آید و باز دلم می گیرد، باز لذت لرزیدن تا صبح روی بام شهر، آن هم وقتی همه خوابند، باز اختلاط اشک و باران... (متن: اریحا|پاییز 96)
(ویس13) دفتر ساعت به ساعت سیاه تر می شود و قلم دقیقه به دقیقه فرسوده تر، و تحمل ثانیه ها، ثانیه به ثانیه سخت تر... (متن:اریحا|زمستان 97)
(ویس10) از رئیس و وزیر و وکیل بگیر، تا شهردار و مدیر و معاون، همه و همه دزد و دزد زاده و دزد پرورند...
فاتحه بخوان بر این مملکت... (متن:اریحا|تابستان95)