(ویس33) پشت میز می نشینم، عینکم را بر می دارم و شیشه هایش را «ها» می کنم. به بخار فنجان نگاه می کنم که چگونه غرق در سکوت اتاق محو می شود، سر خودکار را به لب می کشم و پوست لبم را با دندان می کنم... خدایا چه مرگم شده؟ (متن:اریحا|پاییز 96)
- حرفـ دلـ
- ۲۹۹
My Voices
(ویس33) پشت میز می نشینم، عینکم را بر می دارم و شیشه هایش را «ها» می کنم. به بخار فنجان نگاه می کنم که چگونه غرق در سکوت اتاق محو می شود، سر خودکار را به لب می کشم و پوست لبم را با دندان می کنم... خدایا چه مرگم شده؟ (متن:اریحا|پاییز 96)
(ویس16) باز پاییز؛ پادشاه فصل ها... کاش می دانست چقدر دلتنگش شده بودم، او می آید و باز دلم می گیرد، باز لذت لرزیدن تا صبح روی بام شهر، آن هم وقتی همه خوابند، باز اختلاط اشک و باران... (متن: اریحا|پاییز 96)