اسیر زندان خودم

(ویس39) این روزها از خواب که بیدار می شوم، قبل از اینکه آبی به دست و صورتم بزنم، می نشینم پای لب تاب. موبایلم را چک می کنم. نه پیامی آمده نه... [متن: اریحا(تابستان95) | ویس: اریحا(بهار99) | عکس: لرستان، آخرین واگن(اسفند97)]

زمستان می آید

(ویس37) زمستان می آید... کوله باری پر از برف بر زمین می گذارد، قلب ها را منجمد کرده و طراوت را می کشد... لبخند را از لبم می ستاند و زانوی غم به دستم می دهد... (متن و ویس: اریحا - فی البداهه - مریض احوال | زمستان 95)

آمیرزا رضای طهرانی

(ویس35) آمیرزا رضای طهرانی بزرگ بازار بود. گفت حاجی خسته ام، سینه ام تنگ شده، دیگه نمی تونم نفس بکشم... (متن:فی البداهه در جمع دوستان|ویس قدیمی)

رفاقت به سبک شهید

(ویس34) ماندگاری و حسینی هر دو از نیروهای غواص اطلاعات-عملیات بودند، خیلی با هم انس داشتند، خیلی با هم رفیق بودند. ماندگاری در کربلای 5 شهید شد و حسینی دانشگاه تهران قبول شد... (متن:کتاب مشهد خین|ویس قدیمی)

خدایا چه مرگم شده؟

(ویس33) پشت میز می نشینم، عینکم را بر می دارم و شیشه هایش را «ها» می کنم. به بخار فنجان نگاه می کنم که چگونه غرق در سکوت اتاق محو می شود، سر خودکار را به لب می کشم و پوست لبم را با دندان می کنم... خدایا چه مرگم شده؟ (متن:اریحا|پاییز 96)

המעצב: ארפאן כל הזכויות שמורות ליריחו