
(ویس37) زمستان می آید... کوله باری پر از برف بر زمین می گذارد، قلب ها را منجمد کرده و طراوت را می کشد... لبخند را از لبم می ستاند و زانوی غم به دستم می دهد... (متن و ویس: اریحا - فی البداهه - مریض احوال | زمستان 95)
My Voices
(ویس37) زمستان می آید... کوله باری پر از برف بر زمین می گذارد، قلب ها را منجمد کرده و طراوت را می کشد... لبخند را از لبم می ستاند و زانوی غم به دستم می دهد... (متن و ویس: اریحا - فی البداهه - مریض احوال | زمستان 95)
(ویس28) و اما بگویم از خانه ی دوست، که سهراب سراغش را می گرفت و مشیری نشانی اش را می داد... دوستانمان صبح مان را با مشتی اراجیف شب کردند و شبمان را با سلسله ای از یاوه، صبح. نه ما را به جایی رساندند، نه گذاشتند به جایی برسیم... (متن:اریحا|بهار 95)
(یادگاری از روزهای تلخ بهار 95. چندباری این متن را بازخوانی کردم و رنگ و لعابش دادم و غلط هایش را گرفتم. اما هیچ کدام شان به اندازه این ویس قدیمی و بی کیفیت به دلم ننشست. از این ویس قدر یک دنیا خاطره دارم. حال و هوای صدای این ویس، همان حال و هوای زمان نوشتن متنش را دارد. ایامی که به قول استادم مرحوم دکتر اردلان جوان، رانده ز دوست بودیم و مانده ز بیگانه...)