در حوالی شیطان

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود. فریب می فروخت. مردم دورش جمع شده بودند. توی بساطش همه چیز بود... غرور، دروغ، حرص، خیانت، جاه طلبی... (متن: کتاب حکایات حکیمانه، علیرضا شفیعی مطهر |تابستان99)

اسیر زندان خودم

(ویس39) این روزها از خواب که بیدار می شوم، قبل از اینکه آبی به دست و صورتم بزنم، می نشینم پای لب تاب. موبایلم را چک می کنم. نه پیامی آمده نه... [متن: اریحا(تابستان95) | ویس: اریحا(بهار99) | عکس: لرستان، آخرین واگن(اسفند97)]

دو امتیاز

(ویس38) کنار نهر خیّن منتظر آغاز عملیات بودیم... نماز مغرب و عشا را خواند... قدری قرآن خواند... سرش را آهسته به گوش من نزدیک کرد و گفت... (متن:کتاب مشهد خیّن|ویس قدیمی)

از جنس پرواز

(ویس36) آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟ هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع 10 متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران-دهلران در حرکت است مورد اصابت موشک قرار می دهد. اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام سر می پرد؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره ی له شده بیرون کشید؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟ چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟ (متن:احمدرضا احدی (رتبه یک کنکور) | ویس قدیمی)

مترسک

(ویس31) ای مترسک ها کلاغی را که از خود رانده اید، روزگاری از تبار طوطی و طاووس بود. (شعر:علی دائمی|زمستان 96)

המעצב: ארפאן כל הזכויות שמורות ליריחו