یک یادگاری از رفیق همیشه همراه...

(ویس14) یه بار خواستم پیشش ویس بگیرم، نامرد اینقدر خندید همه ویس ها رو خراب کرد... (بهار 97)

کی از این جهنم خلاص خواهم شد؟

(ویس13) دفتر ساعت به ساعت سیاه تر می شود و قلم دقیقه به دقیقه فرسوده تر، و تحمل ثانیه ها، ثانیه به ثانیه سخت تر... (متن:اریحا|زمستان 97)

دل خراب من دگر خراب تر نمی شود...

(ویس12) دل خراب من دگر خراب تر نمی شود

که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند... (شعر: ابتهاج|پاییز 96)

سکان زندگی مان را به دست که داده ایم؟

(ویس11) شبی یک کشتی در دریا گرفتار طوفان شد. امواج شدید دریا محکم به کشتی اصابت می کردند. همه مسافران وحشت زده به سویی می دویدند. عده ای دعا می خواندند. عده ای عزیزانشان را در آغوش کشیده بودند... (متن: مجتبی ابوئی مهریزی|زمستان 98)

ما انسان نیستیم، ما مشتی حیوان ناطق بی احساسیم...

(ویس10) از رئیس و وزیر و وکیل بگیر، تا شهردار و مدیر و معاون، همه و همه دزد و دزد زاده و دزد پرورند...

فاتحه بخوان بر این مملکت... (متن:اریحا|تابستان95)

המעצב: ארפאן כל הזכויות שמורות ליריחו